در یک بامداد رنگین
بو سيدمش
تمام اندامش لرزيد
چنان شاخه پرشگوفه بادام در باد
چون ماه چون ستاره
که می لرزد در آب
بو سيدمش
تمام اندامش لرزيد
گونه هايش رنگ ديگر گرفتند
نگاه هايش رنگ ديگر گرفتند
و آفتاب از گريبان مهربانی او طلوع کرد
و هزار و يک شب انتظار پايان يافت
و من در يک بامداد رنگين
با حقيقت عشق همخوابه می شدم
پرتو نادری